سورستان یكی از بخشهای دوازدهگانه ایرانشهر
ابن رسته زیر عنوان «صفة ایرانشهر و السواد» این سرزمین را همچنان به نام سورستان یاد كرده و زیر عنوان «اقسام ایرانشهر» سورستان را ضمن دوازده منطقهای كه از ایرانشهر برشمرده ذكر كرده است، گوید: «ایرانشهر مشتمل بر سرزمینهائی است بنام كه هریك از آنها چندین استان را دربر میگیرد» وی از آن سرزمینها اینها را برشمرده: خراسان- سیستان- كرمان- اهواز- جبال- آذربایجان- ارمنستان- موصل- جزیره- شام- و سورستان كه در وسط این سرزمینها قرار دارد «1».
بلاذری در داستان ورود اعراب مسلمان به كوفه و انتخاب آنجا به عنوان مهاجرنشین گوید: «آنجا را سورستان مینامیدند» «2» و خوارزمی هم در مفاتیح العلوم گوید: «سورستان همان سواد است و سریانیها كه همان نبطیها باشند بدانجا منسوبند «3» و ابو ریحان هم در ذكر ماههای مسیحیان شام و عراق و خراسان و اینكه آنها ماههای خود را به نامهای سریانی خواندهاند گوید:
«سریانیها همان نبطیها ساكنان سرزمین سواد هستند و سواد عراق را سورستان میخوانند ... و نیز گفتهاند كه سورستان شام است» «4».
یاقوت در كلمه «سورستان» یك بار از گفته زردشت پسر آذرخور معروف به محمد متوكلی به نقل حمزه اصفهانی از او در كتاب التصحیف نوشته است كه سورستان عراق است و سریانیها كه همان نبطیها باشند بدانجا منسوبند، و بار دیگر از ابو ریحان بیرونی نقل كرده كه سریانیها منسوب به سورستان هستند و سورستان سرزمین عراق و شام است. و نیز اضافه كرده كه برخی هم گفتهاند كه سورستان سرزمین خوزستان است. یاقوت پس از نقل این گفتهها گوید «ولی هرقل پادشاه روم وقتی در زمان فتوحات اسلامی شكست یافت و از انطاكیه
______________________________
(1). الاعلاق النفیسة، ص 105.
(2). فتوح البلدان، ص 339.
(3). مفاتیح العلوم، چاپ وانولوتن (افست اسدی) ص 115
(4). الآثار الباقیة، ص 59.
ص: 63
به قسطنطنیه میگریخت رو به شام كرد و گفت: درود بر تو ای سوریه، درود وداعكنندهای كه هرگز امیدی به بازگشت ندارد. یاقوت این گفته را دلیل بر این میگیرد كه سوریه بلاد شام است نه جای دیگر» «1» ولی در جای دیگر موضع كوفه را در جنوب عراق، سورستان خوانده «2».
این ابهام و تردید در تعیین محل صحیح سورستان و در تطبیق آن با سوریه كه بعضی آن را عراق و بعضی شام و عراق هردو دانستهاند همه از آنجا سرچشمه گرفته كه سابقه تاریخی این منطقه در دوران كهن و دگرگونیهای آن در دورههای مختلف از نظر مؤلفان دورههای بعد پوشیده مانده و از آن دورههای گذشته جز آثاری گنگ و مبهم كه به شكل روایات در اذهان باقی مانده بوده و این مؤلفان آنها را با تردید نقل كردهاند چیزی در دست نداشتهاند.
و چون این گفتهها در پرتو تحولات تاریخی سرزمین اثور و تقسیم آن بین ایران و روم به شرحی كه گذشت بررسی شود میتوان چنین نتیجه گرفت كه آن دسته از مؤلفانی كه سورستان را عراق و شام هردو دانستهاند دوران قدیم این منطقه را منعكس ساختهاند یعنی دوران كورش بزرگ تا عصر اشكانی را و آنان كه سورستان را با سواد یعنی عراق منطبق ساختهاند متأثر از مآخذ ایرانی عصر ساسانی یا اواخر عهد اشكانی بودهاند. و آنان كه مانند یاقوت (در یك مورد) سورستان و یا عربی آن سوریه را سرزمین سوریه كنونی یعنی سرزمین شام دانستهاند نه جای دیگر، دید رومیان را بیان كردهاند چنانكه یاقوت هم در همین موردی كه از او ذكر شد مستند خود را گفته هرقل ذكر كرده است.
______________________________
(1). معجم البلدان 3، ص 185- 186، در اینجا این توضیح باید اضافه شود كه آنچه را یاقوت به ابو ریحان نسبت داده كه سورستان عراق و شام است، یعنی هردو باهم، از نوشته ابو ریحان برنمیآید. ابو ریحان در كتاب الآثار الباقیة همچنانكه از او نقل كردیم گوید: «سواد عراق را سورستان میخوانند ... و این را هم گفتهاند كه سورستان شام است. «و سواد العراق یدعی سورستان ... و قد قالوا ان سورستان هو الشام» (الآثار الباقیة ص 59 و 60).
(2). معجم البلدان، ج 4، ص 323.
ص: 64
میانرودان
به نوشته هرتسفلد بخش شمالی عراق كنونی را كه رومیانMesopotamia )بین النهرین) مینامیدند در دوران ساسانی و در زبان فارسی آن را میانرودان میگفتهاند «1» این همان سرزمینی است كه در زبان عربی هم به تناسب همین نام و وضع جغرافیائی آن جزیره نامیده شده است.
مرز این بخش شمالی را با بخش جنوبی عراق كنونی چنانكه پیش از این هم گذشت خطی دانستهاند كه دو رود دجله و فرات را در نقطهای كه آن دو بیش از هرجای دیگر به هم نزدیك میشوند به هم میپیوندد و آن خطی است بین شهر انبار در ساحل باختری رود فرات و تكریت در كناره خاوری رود دجله «2».
ولی این نام «میانرودان» مانند دو نام دیگری كه ذكر آنها گذشت یعنی سورستان و دل ایرانشهر كه در مآخذ عربی و اسلامی هم ذكر آنها رفته است در این مآخذ انعكاسی نیافته شاید بدانسبب كه این نام برای این منطقه یك نام توصیفی بوده كه وضع طبیعی آنجا را میرسانده نه یك نام خاص جغرافیائی.
جاهائی كه میانرودان خوانده میشدهاند
بدین نام جاهای متعددی در ایران وجود داشته كه از لحاظ وضع طبیعی آنها یعنی قرار داشتن میان رودها به این نام یا نامهائی شبیه به این، خوانده میشدهاند. مانند جزیرهای كه شهر كنونی آبادان در آن قرار دارد كه در زمان ساسانیان، «میانرودان» خوانده میشده، زیرا آن را از دو سوی، دو رود بزرگ و از سوئی هم دریا احاطه میكرده «3» جزیرهای كه در تقسیمات كشوری دوران ساسانی جزء استان بهمن اردشیر بوده و در قرنهای
______________________________
(1). هرتسفلد، ص 307.
(2). لوسترانج، از ترجمه عربی كتابش به نام بلدان الخلافة الشرقیة، ص 16 و 17 و 41.
(3). یاقوت ذیل میانرودان گوید: «فهذه الجزیرة مثلّثة الشكل من جانبیها دجلة و الفرات و الجانب الثالث البحر الاعظم» (معجم البلدان 4/ 709) ظاهرا مراد از دجله و فرات در این عبارت دجلة العوراء است كه همین اروندرود امروز و بهمنشیر دوران قدیم باشد.
ص: 65
نخستین اسلامی نیز تا مدتی این نام برای آن معروف بوده «1» و بعدها متروك گردیده.
دیگر از جاهائی كه به نام میانرودان خوانده میشده و ذكری از آن در تاریخ آمده جائی بوده است در بخشهای جنوبی استان آذربایجان كنونی كه گرچه امروز به این نام خوانده نمیشود ولی محل آن با میان دو آب كنونی و یا محلی كه در مغرب رشتهكوههای قافلانكوه واقع است و به نام هشترودان خوانده میشود قابل انطباق تواند بود. نام این میانرودان در واقعه فتح آذربایجان در زمان فتوحات اسلامی و در صلحنامهای كه بین حذیفة بن الیمان سردار مسلمانان با مرزبان آذربایجان بسته شده بوده آمده است. در این صلحنامه مرزبان آذربایجان پذیرفته كه هشت صد هزار درهم بپردازد به شرط آنكه حذیفة كسی را نكشد و یا به اسیری نگیرد و آتشكدهای را ویران نسازد و متعرض كردان بلاشجان و سبلان و میانرودان نشود ... «2».
و دیگر ناحیهای بوده در ماوراء النهر در شمال فرغانه كه شهر معروفی هم داشته به نام «خیزلم» یا «خیلام» كه یاقوت محل آن را نزدیك آوزكند ذكر كرده است «3». ظاهرا این نام از آن جهت به این منطقه داده شده كه دو رود بزرگ آن را احاطه كرده بوده یكی رود سیحون و دیگری رودی كه در اخسیكت به سیحون میریخته.
و دیگر دهی بوده است در قم كه نام آن را در كتاب تاریخ قم مییابیم در جائی كه از جویهای آنجا و مقدار آب آنها سخن رانده و جوئی را هم به نام جوی میانرودان نام برده و مقدار آب آن را هم بیست و یك مستقه و دو حبه نوشته است «4».
*** سواد
سواد در لغت به معنی سیاهی است و در اصطلاح
______________________________
(1). معجم البلدان، ج 3، ص 174- 175.
(2). فتوح البلدان، ص 401، در چاپ دكتر صلاح الدین المنجد میانرودان به ساترودان تحریف شده. یاقوت این نام را درست نوشته است (معجم 1/ 173).
(3). معجم، 4/ 709.
(4). تاریخ قم ص 52.
ص: 66
جغرافیائی روستاها و باغها و كشتزارهائی را گویند كه پیرامون شهرها قرار گرفتهاند. و چون این كلمه به شهر یا قصبه یا مملكتی اضافه شود مراد از آن همان دهات و كشتزارها و روستاهای پیرامون آن شهر یا قصبه یا مملكت است مانند سواد الكوفة (طبری 1/ 704) و سواد البصره (عیون الاخبار 1/ 214) و نظائر اینها كه در فارسی امروزی معمولا آن را حومه گویند. و نوشتهاند كه این سرزمین سورستان را از آنرو عربها سواد نامیدند كه چون از جزیرة العرب كه سرزمینی خشك و لم یزرع بود به سوی ایران میآمدند و به این منطقه سبز و خرّم و پردرخت كه در كنار صحرا و در حومه ایران قرار داشت میرسیدند و سبزی كشتزارها و درختان اینجا از دور به چشم آنها سیاه مینمود از اینرو اینجا را سواد نامیدند. و در همین معنی در كتب لغت عربی آمده «1» (لسان العرب) و میتوان انگاشت كه این معنی هم از همان معنای نخستین آن یعنی باغها و كشتزارهای اطراف شهرها برخاسته باشد.
*** سواد العراق
چنین مینماید كه عربها اینجا را نخست سواد العراق میخواندهاند با اضافه سواد به عراق كه دو تا بودن آنها را میرساند و سپس به تدریج این نام خلاصه شده و السواد گردیده، نمونههای این تحول را با جستجو در مآخذ قدیم عربی میتوان یافت از آن جمله:
طبری در جائی كه درباره پادشاهان پس از اسكندر در این منطقه سخن رانده (1/ 704) و همچنین در جائی كه از غلبه اردشیر بابكان بر اینجا و كوچاندن اعرابی كه در اینجا بودهاند سخن گفته (1/ 748) و هنگامی كه از زیستگاه گروههائی به
______________________________
(1). «السواد جماعة النخل و الشجر لخضرته و اسوداده» (لسان العرب). «السواد» كورة ما حول القری و الرساتیق ... سواد الكوفة و البصرة، قراهما (لسان العرب). (تامرا ... و هو طسوج من سواد بغداد. معجم البلدان 1/ 813) السّواد من البلدة قراها، (قاموس). «و مخرج الفرات من قالیقلا ... و یجیئ حتی یبلغ السواد فینشعب منه انهار فی سواد بغداد ... و بعضه یمرّ فی الكوفة فیخترق سوادها ...» (المسالك و الممالك ص 174) «ان سواد البصرة كلّهم عجم» احسن التقاسیم، ص 413.
ص: 67
نام اردوانیین، كه در جائی در همین منطقه نزدیكیهای ابلّه و حاشیه صحرا میزیستهاند، خبر داده (1/ 747) در همهجا این سرزمین را به نام سواد العراق خوانده. در تاریخ یعقوبی هم در ذكر فتوحات اردشیر آمده: «... پس به سواد عراق رفت و آنجا را مطیع ساخت و آنگاه به خراسان رفت و ولایاتی از آنجا را گشود (تاریخ یعقوبی ج 1/ ص 159) و در الآثار الباقیة بیرونی هم در جائی كه از ماههای مسیحیان شام و عراق و خراسان سخن رفته در عبارتی كه پیش از این هم از آن مطلبی نقل شد آمده: «سریانیها همان نبطیها ساكنان سرزمین سواد هستند و سواد عراق را سورستان میخوانند ...» (الآثار الباقیة، ص 59)
السواد
ولی این نام بدینصورت دوامی نیافت و به نام كوتاهتر و آسانتر السواد تغییر یافت و در قرنهای نخستین اسلامی نام رسمی و دیوانی این سرزمین گردید و در همهجا در كتابها و اسناد دیوانی عربی اسلامی آن محدوده جغرافیائی كه پیش از این سورستان خوانده میشد به سواد تغییر نام داد. و در هرجا هم كه مراد ذكر مطلبی مربوط به این محدوده جغرافیائی بوده در قرنهای نخستین اسلامی جز نام سواد برای آن ذكر نشده.
چنانكه دیدیم در كتاب المسالك و الممالك ابن خردادبه كه قدیمیترین كتاب جغرافیائی عربی است و بخش مهمّی از آنهم درباره همین سرزمین است، همهجا این سرزمین به نام السواد ذكر شده چه در شرح تقسیمات كشوری آن و چه در شرح خراج هریك از مناطق آن «1» و چه در بیان مبلغ كل عایدات آنجا از دوران قباد پادشاه ساسانی تا زمان عمر بن عبد العزیز «2» و چه در بیان مظاهر طبیعی آنجا. و در كتاب الخراج قدامه هم نام سواد همچنان نام شاخص این منطقه است هم در شرح تقسیمات كشوری و خراج و هم در شرح ماندابهای آن و هم در ذكر دیگر امور مربوط به آنجا «3».
______________________________
(1). ص 5، «ثم ابتدائ بذكر السواد» و ص 8، زیر عنوان «تقدیر السواد»
(2). ص 14، زیر عنوان «مبلغ جبایة السواد»
(3). كتاب الخراج، المسالك، ص 236 و 239 و 240.
ص: 68
پس از آنها و در دورههائی هم كه نام عراق برای این سرزمین به جای سواد یا در ردیف آن به كار رفته باز هرجا سخن از گذشته این سرزمین یا وضع دیوانی و تحدید موقع جغرافیائی آن، یا بیان احكام اسلامی مربوط به آن، یا اموری بوده كه ذكر نام خاص آنجا را ایجاب میكرده باز از آن به نام سواد یاد شده نه نام عراق چنانكه در فتوح البلدان در تمام اخبار مربوط به جنگهای مسلمانان در این محدوده جغرافیائی و آنچه درباره احكام اراضی آنجا روایت شده در همهجا همین نام السواد به كار رفته «1». و همچنین است در فهرست ابن ندیم در جائی كه از گفته ابن مقفع زبان مردم این منطقه را بیان كرده «2» و در بسیاری از موارد در تاریخ طبری «3» و تاریخ بغداد «4» و در معجم البلدان
______________________________
(1). در كتاب فتوح البلدان اخبار مربوط به فتوحات مسلمانان در این منطقه همه زیر عنوان «فتوح السواد» ص 295، یاد شده و در همهجا همین نام تكرار شده «و اقبل المسلمون یغیرون فی نواحی السواد» (ص 324) «سألت مجاهدا عن ارض السواد فقال لا تشتری و لا تباع» (ص 326) «اقر عمر بن الخطاب السواد لمن فی اصلاب الرجال و ارحام النساء» (ص 326) «ان عمر بن الخطاب اصفی عشر ارضین من السواد» (ص 334) «ان عمر بن الخطاب بعث عثمان بن حنیف الانصاری یمسح السواد» (ص 329) «و قال عمر بن عبد العزیز: كان خراج السواد علی عهد عمر بن الخطاب مئة الف الف درهم ...» (ص 332) كتاب الخراج، المسالك، ص 234 و 241 و 249.
(2). قال عبد الله بن المقفع لغات الفارسیة الفهلویة و الدرّیة و الفارسیّة و الخوزیّة و السریانیّة ... و اما السریانیّة فكان یتكلم بها اهل السواد ...» (الفهرست ص 13).
(3). در تاریخ طبری در این موارد نام سواد به جای سورستان یا عراق برده شده. در این كه فریدون كسانی را كه از آل نمرود و نبطیها در سواد مانده بودند تعقیب كرده (1/ 230). در اینكه برخی گفتهاند كه زادگاه او در بابل یا در ناحیه كوثی از سرزمین سواد بوده (1/ 252). در اینكه ضحاك سرزمین سواد و آنچه بدان پیوسته بود ضمیمه حكومت نمرود گردانید (1/ 324). در اینكه اسكندر در ناحیه سواد درگذشت (1/ 694) در ذكر پادشاهانی كه پس از اسكندر بر سواد حكومت كردند (1/ 704). در اینكه اشك یعنی دارای بزرگ بر سواد غلبه یافت (1/ 704) در اینكه سلیمان بن عبد الله بن طاهر در سال 255 هجری شرطه بغداد و سواد را عهدهدار شد (3/ 706)
(4). در تاریخ بغداد هم كه در قرن پنجم تالیف شده در تمام مواردی كه سخن درباره احكام
ص: 69
معجم البلدان یاقوت «1».
*** عراق
عراق معروفترین و نسبت به نامهای دیگر جدیدترین نامی است كه این سرزمین در دوران اسلامی به خود گرفته و امروز هم نام اصلی و رسمی آن است.
این را كه در چه تاریخی از دوران اسلامی این نام به همین سرزمین اختصاص یافته نمیتوان به صورتی قاطع مشخص ساخت. نام عراق هرچند جدیدترین نام این منطقه است ولی خود این كلمه را پیش از آنكه به اینجا اختصاص یابد در زبان عربی سابقهای طولانی و معنی و مفهومی شناخته شده بوده است كه چون به تدریج به این منطقه سواد اختصاص یافته به همان نسبت هم آن سابقه فراموش گردیده و آن معنی و مفهوم ناشناخته مانده است. و همین هم باعث گردیده تا هالهای از ابهام آن را فراگیرد و با پیشرفت زمان بیشتر و متراكمتر گردد. و بدین سبب، هم كسانی كه از لحاظ لغوی درصدد یافتن معنی واقعی و اصل و تبار این كلمه برآیند دچار سردرگمی شوند، و هم آنها كه از لحاظ جغرافیائی در پی یافتن محل واقعی و قلمرو اصلی و تاریخی سرزمینی باشند كه به عراق شناخته شده است. و از اینجا است كه كلمه عراق پیوسته از جهات مختلف مورد بحث و گفتگو و احیانا جولانگاه حدسها و گمانها و نظرهای درست و نادرست بوده است.
***______________________________
سرزمین سواد و روایاتی است كه در آنباره آمده آنجا صرفا با همان نام سواد ذكر شده در اینباره رجوع شود به روایاتی كه در آن كتاب (ج 1، ص 7- 13) زیر عنوان «باب حكم بیع ارض السواد و فعل عمر فیه و لأیّ علة ترك قسمته بین مفتتحیه» و همچنین به آنچه در «باب حكم بیع ارض السواد و ما روی فی ذلك من الصحة و الفساد» (ج 1، ص 13- 22) نقل شده است.
(1). برای نمونه میتوان در جلد اول كتاب معجم البلدان این نام را در وصف اینجاها یافت، استان العال (ص 241) استرآباد (میسان) (ص 242) افر (ص 324) بابل (ص 447) بتسابور (ص 489) براز الروذ (ص 534) بریث (ص 599).
ص: 70
عراق در چنبره تعریب و تحریف
در مقدمه این كتاب شمهای درباره تعریب نامهای جغرافیائی و آثار گمراهكننده آن بر تحقیقات تاریخی و جغرافیائی این سرزمین گذشت، و به این نكته هم اشاره شد كه برای پرهیز از لغزشهائی كه در نتیجه همین تعریب و پیآمدهای آن ممكن است برای پژوهندگان پیش آید شاید لازم باشد كه در آغاز بسیاری از مباحث جغرافیائی این منطقه یك بحث و بررسی اضافی هم درباره نامها و دگرگونیهائی كه در آنها پدید آمده، برای بازشناختن اصل و تبار گذشته آنها به عمل آید، و اگر تعریب یا تحریفهائی در آنها رخ داده باشد آنها هم باز نموده شوند تا بدینترتیب راه تحقیق در آنها هموار گردد. و عراق هم یكی از این نامها است و اگر آن را یكی از لغزشگاههای مهم این بحث و بررسی بخوانیم سخنی به گزاف نگفتهایم، چون این كلمه هم از لحاظ لفظ و معنی دچار تعریب شده، و هم از لحاظ مصداق و موقع جغرافیائی دستخوش تغییر و تحول گشته. و هم در دورههای مختلف تاریخی با حدس و گمانهای ناصواب بر تیرگیها و ابهامهائی كه آن را فراگرفته بوده است افزوده شده و همه اینها باعث گردیده كه بحث و بررسی درباره این كلمه خود جزئی از مباحث تاریخی این منطقه گردد. و بدینسبب است كه سخن درباره عراق به گفتاری جداگانه اختصاص یافت بدین امید كه با مروری مجدد بر آنچه درباره آن از لحاظ جغرافیائی در مآخذ تاریخی و جغرافیائی آمده و با آشنائی با آراء و عقاید مختلفی كه درباره آن از نظر لغوی ابراز شده راهی به شناخت صحیح آن بازگردد. باشد كه با باز شدن آن از ابهامی هم كه بخش مهمّی از تاریخ این دوران را فراگرفته است كمی بكاهد.
ص: 71